پر بسته بود و وقت پریدن توان نداشت مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت خو کرده بود با غمِ زندانِ خود ولی دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت زیر لگد صداش به جایی نمیرسید زیر لگد شکست و توان فغان نداشت با تازیانه ساخت که دشنام نشنود دیگر ولی تحمل زخمِ زبان نداشت هرچند میزبان تنش تخت پاره بود هرچند روی پل بدنش سایهبان نداشت دیگر تنش اسیر سُمِ اسبها نشد دیگر سرش به خانهی نیزه مکان نداشت