حالا که داری می‌خری آماده‌ام کن

حالا که داری می‌خری آماده‌ام کن

[ حسین محمدی فام ]
حالا که داری می‌خری آماده‌ام کن
آقا برای نوکری آماده‌ام کن

از مادر خود رزق اشکم را بگیر و
با یک دعای مادری آماده‌ام کن

نگذار باشم کمتر از حرّ و زهیرت
با نیّت یاری‌گری آماده‌ام کن

بگذار از عشق تو در خونم بغلطم
با گوشه چشم محشری آماده‌ام کن

لطفاً شهیدم کن به آن نحوی که از من
اصلاً نماند پیکری آماده‌ام کن

باید بمیرم سوم ماه محرم
نذر سه ساله دختری آماده‌ام کن

بر روی تل می‌ایستم حیران برای
گریان شدن با خواهری آماده‌ام کن

بر سینه‌ی عطشانِ تو ألشمرُ جالسْ
با روضه‌ی شعله وری آماده‌ام کن
****
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست
کسی که با تو می‌آید سفر دیگر پریشان نیست
کنار تو کسی دلواپس خار مغیلان نیست
بیابان گردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست

اگر دربدر کوه و بیابانم کنی عشق است
اگر زخمیِ صد خار مغیلانم کنی عشق است
پریشانم کنی عشق است، حیرانم کنی عشق است
اگر دنبال معشوق است دل، دنبال سامان نیست

بپرسی جای جایِ کربلا را شرح خواهم داد
بپرسی مو به موی ماجرا را شرح خواهم داد
مسیر کوفه تا شام بلا را شرح خواهم داد
هر آنچه از تو پنهان نیست از من نیز پنهان نیست

برادر جان تو ثارالله و ثارالله دیگر من
حسین قبل خنجر تو، حسین بعد خنجر من
تجلی می‌کنم در تو، تجلی می‌کنی در من
شهادت یا اسارت هر دو آغاز است، پایان نیست

بنه پا بر زمین این خاک ها مشتاق و لبریزند
تمام دختران یک یک مژه بر پات می‌ریزند
نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزند
چرا که خلق می‌دانند صاحب خانه مهمان نیست

میان کاروان تو ندیدم غیر زیبایی
جوانان رشید و نو‌نهالان تماشایی
به همره بار گل آورده‌ام آن هم چه گل‌هایی
غلط گفته هر آنکه گفته این صحرا گلستان نیست

نقاب افکن مرا با مظهر حق رو برو گردان
طنابی گردن زینب ببند و کو به کو گردان
همان‌ گونه که مردی از شهادت نیست روگردان
به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست

محال است از میان خیمه آه سرد برخیزد
ز کوه صبر من حتی نشان درد برخیزد
اگر زن شیرزن باشد به جنگ مرد برخیزد
بجنگم با سنان؟ هرگز! سنان که جزو مردان نیست

به زیر سایبان قد و بالای تو می‌خوابیم
من و این کاروان از چشمه‌ی فیض تو سیرابیم
نه اینکه دست ما دور است از آب و پیِ آبیم
فرات بی‌لیاقت لایق لب‌های طفلان نیست

چه خوشبخت است طفلی که به حلقومش نگات افتد
چه خوشبخت است آن کس که روی نعشش عبات افتد
یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات افتد
دل سلطان عالم را به دست آوردن آسان نیست

به طفلان تو گریه بر پدر کردن نمی‌آید
به زینب معجر پاره به سر کردن نمی‌آید
برادر جان به ما اصلا سفر کردن نمی‌آید
کسی در خیمه‌های ما به جز شش ماهه خندان نیست

صدا زد آی مردم این شهیدِ ما مسلمان است
بزرگ خاندانم را نمی‌بینید عریان است ؟!
جواب قاری قرآن زینب بوسه باران است
جواب قاری قرآن زینب سنگ باران نیست
*****
نگو قراره کاروون این‌جا بمونه
روی لبت انا الیه راجعونه، بریم مدینه

برگرد بریم داداش، نذار که بد بشه
تنِ تو زیر سم مرکبا لگد بشه

می‌پاشه آخرش کتاب پیکرت
پیرای کوفه می‌زنن عصا به پیکرت

اعوذ باالله من کرب والبلا
رسیده کاروان به دشت نینوا

تو که حرامی از خدا حلال نکردی
سکینه رو آماده‌ی گودال نکردی، بریم مدینه

بابا چجوری از، دختر جدا بشه
چجور علمدار تو از لشکر جدا بشه

راضی نشو سرِ اصغر جدا بشه
عمه با گریه از علی اکبر جدا بشه

ای وای اگه شاخه گل از ساقه بیفته
رقیه وقتی خوابه از ناقه بیفته، بریم مدینه

رقیه بعد تو، محکومِ به فرار
پای برهنه میدَوِه میون سنگ و خار

نذار که خاکی شه چادر مادرم
نذار بیفته آتیشِ خیمه روی سرم

بی تو تاریکه فردای خواهرت
خون گریه می‌کنه چشای خواهرت
*****
کریم از خوشه چین خرمن نگیرد
الهی حق تو را از من نگیرد

نظرات