بیپناهه زینب مونده سمت رگهای زخمیِ تو نگاهِ زینب مثل مادرِ تو، با چشمای گریون یه گوشه از قتلگاهه زینب، بیپناهه زینب دیدمت تو گودال نزدیک سه ساعت شده داری میزنی پَر و بال مصحف شریفم، زیر چکمهی شمر بیمروّت شدی لگدمال، دیدمت تو گودال دیدی آخر غم تو چه طوری به دلم موند خندهی شمر لعین دل زینبو لرزوند حالا باید دیگه فاتحهی خیمه رو خوند گوسفندی را کُشند آبش دهند ذبحِ سر بریده دست و پا نزن که بالا سرت مادرت رسیده هِی میگه بُنیَّ، هِی به صورتش لطمه میزنه با قد خمیده، ذبحِ سر بریده لحظهی غروبه این سنانه که نیزهشو توی حنجرت میکوبه گم شدی تو خاکا، پیکرتو روی زمینه و زیر سنگ و چوبه بی تو حالا میبَرن همهمونو اسارت گوشوارههام تو شلوغیا میره به غارت هجوم آوردن در آوردنِ سرت هجوم آوردن پیش چشم خواهرت هجوم آوردن هجوم آوردن چقدَر نیزه به پات افتاده چقدَر سنگ به تو دل داده لک لبّیک که میگی انگار خاک گودال شده سجّاده سبّوحٌ قدّوس تو رو نشناختنت افسوس داره تعبیر میشه کابوس، داغِ ناموس آه از بدنت، زیر و رو شدنت گریه میکنم برا کهنه پیروهنت آه از بدنت، بیهوا زدنت مضروبٌ مجروح زیر تیر و نیزهای انبوه از قفا شدی چرا مذبوح آه از بدنت، با عصا زدنت سر به روی نیزه و بوریا کفنت یادگارِ مادرم رو بردن پیرهن برادرم رو بردن نه فقط عقیقتو حتی که زر و خلخال حرم رو بردن