
بگوشم میرسد بانگ درایی چو نی درسینهام دارم نوایی زمینو آسمان را، غم گرفته حسینِ فاطمه شد، کربلایی کند زینب تماشا، زمینِ کربلا را به چشمِ خود ببیند، تمامِ نیزهها زده آتش همه ارض و سماء را حسین جانم حسین جانم حسین جان(۲) *** شده کربوبلا، چشمِ نظاره که ؟ ماه و خورشید و ستاره تمامِ خیمهها گردیده سرمست زِ بوی عطرِ طفلی شیرخواره ببین تاجِ سرش را، دو چشمانِ تَرش را بگو تیر و سهشعبه، ببیند حنجرهش را کجا تنها گذارد دلبرش را علی لایلای علی علیجان(۲) *** رسیده کاروانِ غم به منزل بُود در کاروان، یه کاروان دل بنیهاشم تمامی صف کشیدند پیاده میشود زینب ز مَهمِل ز چشمش خون چکیده، نمیدانم چه دیده زند بوسه همینجا، به رگهای بریده چو زهرا میشود قدش خمیده *** به گوشِ جانِ آوا خوش آمد کنارِ علقمه سقا خوش آمد برای گفتنِ اللهاکبر علیاکبرِ لیلا خوش آمد *** رسیده عشق و احساس، وزد بوی گلِ یاس سهساله رفته در خواب، به روی دستِ عباس ندارد او خبر از روزِ حساس