باز نَم بارون و منِ مجنون و

باز نَم بارون و منِ مجنون و

[ روح الله رحیمیان ]
((باز نَم بارون و منِ مجنون و) ۲
می‌بینم بازم، یه خیابونو) ۲

حسّ قشنگیه، وقتی دَمِ غروب 
دارن اذون می‌گن می‌رسی کربلا
انگاری یک صدا، می‌گه وضو بگیر 
وقتِ نماز شده، سمتِ حرَم بیا 
حسّ قشنگیه، بارونیه هوا 
توی حرَم مثل، چشمای زائرا 

(تاجه حرَم
دلم افتاده تُو امواج حرَم) ۲
واسه‌ی مَنی که معراجه حرَم 
اسمَمو بذار محتاجِ حرَم

ابی‌عبدالله، یا ابی‌عبدالله...

نظرات