ای خدا تو که شاهدی، روزگار عجبیم و بعد رفتن فاطمه، حال و روز غریبم و ای روزگار، دردام و شبا به چاه گفتم از بیکسی، نزدیک سحر به ماه گفتم گفتم که جوابم و نداده هرکسی که سلامم و شنیده زهرام و ازم گرفته اونکه آتیش به زندگیم کشیده «من رفتم ای دنیا یادت باشه کاری کردی که زینب تنها شه» ای خدا شده نوبتِ، حرف آخر حیدر و یادتون نره بچهها، اون وصیت مادر و ای دخترم، عباس منِ پشت و پناهت اون روزی که، به کرببلا میرسه راهت من طاقت دیدن یه لحظه چشمای پر اشکت و ندارم من رفتنیام ولی تو رو به عباس و حسین میسپارم «من میرم با اینکه کوه دردم با زهرا تو گودال بر میگردم»