کوفه نیا که مردمش وفا ندارن

کوفه نیا که مردمش وفا ندارن

[ جواد مقدم ]
کوفه نیا که مردمش وفا ندارن
نامرد و بی مُرُوَّتن، حیا ندارن

خدا می‌دونه که دروغه وعده‌هاشون
گُلاتو له می‌کنن اینجا زیر پاشون

از پشت سر خنجر کشیدن پیشَه‌شونه
نامردی کردن عادت همیشه‌شونه

از برق سیم و زَر و سکه همه کورن
مردم شهر کوفه از خدا به دورن

مُسلمت اینجا شده آواره‌ی کوچه
حسینِ من رقیه رو نیاری کوفه

اگه با دخترت به سوی این دیاری
یادت باشه گوشواره‌هاشو دربیاری

غریب‌کُشی تو شهرشون سابقه داره
خیلی باهات حرف دارم از دارُالاماره

اینجا با سر بریدن از تن خو گرفتن
با خونِ ریخته نا به حق وضو گرفتن

ممنونم از خدا نذاشت که ناامید شَم
این آرزوم بود که واسه حسین شهید شَم

حس می‌کنم تو کوفه کربلا رو آقا
درد و غم و مصیبت و بلا رو آقا

نقشه کشیدن اینا واسه اصغر تو
 براش بمیرم اِرباً اِربا اکبر تو

شمر روی سینت آقاجون تو می‌کِشی آه
زینب اگه دق نکنه خوبه به والله

رقیه رو می‌بَرَن این‌ها به اسارت
زینب می‌بینه به سرت می‌شه جسارت

نظرات