
من حسینم که صفابخش دو عالم هستم سالها صاحب شبهای محرم هستم من حسینم که برایم همه زاری دارند تا بیآیند حرم لحظه شماری دارند سالها هست که یک عالمه زائر دارم یک جهان منبری و ذاکر و شاعر دارم دور و نزدیک همه از سر صبحی تا شام همه با عرض ارادت شده مشغول سلام آقا سلام(۲) عاشقان روز و شب سال به من میگریند خوب و بد باز به هرحال به من میگریند همه هستند عزادار چهل شب گریان به من و حال پریشانی زینب گریان اربعین را همه دیدید چه شد دور و برم چقدر زائر دلسوخته آمده به حرم گرچه در هر دو جهان عاشق و مجنون دارم ولی از غربت یک مرد دلی خون دارم نام او میبرم و لرزه میافتد به تنم من جگر سوختهی غربت داغ حسنم تو که زوار نداری به فدای تو حسن حرم انگار نداری به فدای تو حسن دوستان تو کم و دشمن تو بسیار است آنچه در دور و بر خویش نداری یار است مثل تو هیچ کسی اینهمه بیزائر نیست در همه سال چرا روضهی تو دائر نیست روضه هم باشد اگر باز همه بیخبر اند گریهکنهات برادر چقدر مختصر اند یاد داری چقدر عبد و مطیعت بودم سالها زائر شبهای بقیعت بودم کاش میشد بدهم باز خدا را قسمت تا که زوار خودم را بفرستم حرمت چقدر طعنه به تنهایی تو همسر زد دوست زد زخم زبان دشمن تو خنجر زد پشت خیمه همهی لشگر تو آماده تا که بیرون بکشند از قدمت سجاده دوستانت همگی عرض ارادت دارند جنگ بر پا نشده نیت غارت دارند باز هم شکر که در خیمه نیامد آتش یا بیتاب نشد هیچ کسی وقت عطش گرچه بر خیمهی تو پنجه گشودند حسن زن و فرزند تو در خیمه نبودند حسن از تو سجاده و از من بدنم غارت شد زنده بودم بخدا پیرُهنم غارت شد