خبر داری که بعد از تو به کوچهگردی افتادم خبر داری که گیسویی به دست ساربان پیچید فقط یک دفعه پیش زجر طفلی از عمویش گفت چنان سیلی به دختر زد، صدا در کاروان پیچید حسین ... حسین جان ... حسین جان تو بودی و گودال و ریگ و تنت زیر نیزه حسین جان خداحافظی کردی با زینبت زیر نیزه