قبل از ولادت مادرش دل بست بر پیغام او
تبلیغات

قبل از ولادت مادرش دل بست بر پیغام او

[ علی کرمی ]
قبل از ولادت مادرش دل بست بر پیغام او
آرامشِ جان یافت از تسبیحِ صبح و شام او
روزی که عالم‌گیر شد اشراق فیض آبِ او

آن روز آغوش پدر شد بستر آرام او
برداشت با آب فرات از روز اول کام او
دل بُرد از موسی ولی نام علی شد نام او
فاللهُ خیرٌ حافظا بر این وجود نازنین

آب بقاء را شرمگین لعل لب نوشش کند
موسی کلیم الله را گویا و خاموشش کند
دارد ید بیضاء اگر دستی در آغوشش کند

هر کس که جا در سایه‌ی لطفِ خطاپوشش کند
امروز اگر شور ولایت خانه بر دوشش کند
فردا عنایات رضا حاشا فراموشش کند
گردون حلال ماه را چون حلقه در گوشش کند
باشد که بگشاید بر او آغوش فردوس بَرین
****
عمری‌ست دلم در گرو این وادی‌ست
این عشق همیشگی‌ست مادرزادی‌ست
تو گریه نکرده می‌دهی حاجت را
کی گفته دل پنجره‌ات فولادی‌ست؟
****
این اصل مصباح الهدی مِشکات عِلم و نور شد
از اشتیاق وصل او موسی کلیم طور شد

چون موکب اجلال او وارد به نیشابور شد
نزدیک شد آیات حق، آثار باطل دور شد

هر غنچه گل شد هر گلی لبخند زد مسرور شد
از خطبه‌ی شیرین او سرها همه پُرشور شد

برخاست غوغایی به‌پا از آن حدیث دلنشین
****
یابن الشبیب آینه و سنگ دیده‌ای؟
یابن الشبیب قتلگه تنگ دیده‌ای؟

یابن الشبیب صورت او روی خاک بود
از شدت عطش لب او چاک چاک بود

یابن الشبیب آهِ جگرچاک می‌کشید
از تشنگی پا به روی خاک می‌کشید
****
نجلِ حبلُ المتین امام رضاست
همه‌ی حرف دین، امام رضاست

ای فراری از حرم
فردا کار ما با همین امام رضاست

آن‌که در حشر زائرینش را
می‌کند دستچین امام رضاست

آن‌که با رأفتش نظر دارد
بر منِ بدترین، امام رضاست

واژه‌ی دلشکن، امام حسین
واژه‌ی دلنشین، امام رضاست

یارِ بی‌دستی‌ام امام رضاست
همه‌ی هستی‌ام امام رضاست
****
تا گدایانِ مُلک سلطانیم
فقر را عار خود نمی‌دانیم

تا که پهن است سفره‌ی کرمش
همگی جزء کاسه لیسانیم

به‌خدا غیرِ “یا امام رضا”
هرچه گفتیم از آن پشیمانیم

وقت دیدار گنبدش، عیب است
سر به سمت کسی بچرخانیم

خاک درگاه یا غلام سیاه
هرچه ما را لقب دهند آنیم
****
اگر رعیت منم، غیر از تو را سلطان نمی‌خواهم
به غیر گنبدت خورشید در ایران نمی‌خواهم
****
عام بودیم و از خواص شدیم
ما که با او خداشناس شدیم
****
رواق منظر چشم من آشیانه‌ی توست
کرم نما و فرود آی که خانه خانه‌ی توست
****
حسین جان 
مگه این لبای کبودو ندیدند؟
حسین جان 
چرا نامرتّب رگاتو بریدند؟

عزیزم
تو گودال چه غوغا به‌پا شد
عزیزم
سر تو با زحمت جدا شد 
عزیزم 
تنت غرق در نیزه‌ها شد
****
من از حکایت این زن عجیب دلگیرم
نشسته بغض عجیبی به آهِ شب‌گیرم

برای دیدن آن سر رسید مادر او
دوباره شانه زند گیسوی معطّر او

به ناله گفت بُنیَّ تو مادری داری
چرا تو صورت خود را به خاک بگذاری؟

شدم زِ داغ تو مادر اسیر و سرگشته
به من بگو که چرا صورت تو برگشته؟

نظرات