شمشیر می‌زنه حسن، می‌خنده ابوتراب

شمشیر می‌زنه حسن، می‌خنده ابوتراب

[ علی اکبر حائری ]
شمشیر می‌زنه حسن، می‌خنده ابوتراب
وقتی که رو طاویه‌ست، لشکر داره اضطراب

شیوه‌ی رزم این یل، هیجان‌آوره
میشه کار یه لشکر با نگاهش یکسره

طلحه رو کرده ماتِ سَبْکِ جنگیدنش
میره از مِیمنه و میاد از مِیسره

مُعلّیٰ حسنه، شیر صحرا حسنه
سراپا علی و عشقِ زهرا حسنه

اَبَرمرد حسنه، بی‌هماورد حسنه
اونی که جَمَلو زیر و رو کرد حسنه

ای جانم حسن حسن

تکبیر می‌زنه حسن، او مردِ مبارزه
دَه لشکر مقابلش، درمونده و عاجزه

دشمنش تا قیامت، می‌مونه روسیاه
بی‌نظیر بوده عزمش، میده تاریخ گواه 

تا که با نیزه اومد، پِی کنه ناقه رو
مثل مور و ملخ پا به فرار شد سپاه

حماسه حسنه، اونی که خاصه، حسنه
عدو از غضبش در هراسه، حسنه

شهامت حسنه، بی‌نهایت حسنه
کریم إبن‌ الکریم، با اصالت حسنه

حسن مولا...

نظرات