روز واقعه، قبل از سرِ تو خنجرش بریده دستای خواهرتو بین قتلگاه، دست و پا زدی کاشکی یکی میگرفت جلو مادرتو رهاش کنید یکم مودبانهتر صداش کنید نگاه به حال و روزِ خیمههاش کنید رهاش کنید بمیره مادرت تعارفی شده چرا بریدنِ سرت چرا توجهی نمیکنن به خواهرت بمیره مادرت کو اباالفضل که بیاد دردمو درمون کنه بیاد از خیمهی من خولی رو بیرون بکنه از این معرکه دست بکش، نکش منو نفس بکش پاشو یه داد غیرتی سر شمر و شبث بکش یا اباعبدالله آقای من...