خاکی ترازخاک

خاکی ترازخاک

[ حسین ستوده ]
خاکی‌تر از خاک و دریاتر از دریا
ساده‌تر از ساده، زیباتر از زیبا

گریه‌تر از گریه‌، بارون‌تر از بارون
ویرونه‌ای اما بالاتر از بالا

یه روزی خاک بقیع طلا می‌شه
مثل کربلا برو بیا می‌شه

چهارتا گنبد می‌سازیم کنار هم
مهمون‌سرای حضرتی مجتبی می‌شه

توی رویا، توی ایوون طلا می‌شینم
غروبا منتظر دیدن صحن مجتبی می‌شینم

من اگه بقیع و ساختن یه روزی تو قاب
قاسمِ بنِ الحسن مرتضی می‌شینم

اللهم عَجّل لویک الفرج... 

آیینه‌مستانه، هرکس غزل‌خوانه
زیباترین ذکرش جانم حسن جانه

جای نماز شب، تو صحن سجاده
سینه‌زنی توی هر گوشه آزاده

دسته‌ی سینه‌زنی به راه میفته
هی اوویس قَرَنی به راه میفته

هفتم ماه صفر شلوغ می‌شه
دسته‌ی سینه‌زنیِ حسنی به راه میفته

خودشونو زائرا روی زمین می‌ندازن
روی انگشتراشون سنگ و نگین می‌ندازن

اونا که حاجتای خیلی بزرگی دارن
شنبه‌ها سفره برا اُمُّ البنین می‌ندازن

نظرات