
بهار اومد، نگار اومد زمين و آسمونا مست و حيرونه چه غوغايی! چه رويايی! سر ماهو شكسته برق چشمونش دليل خلقت عالم، يه تار موی آقامه به او دل دادم و اين عشق، تموم دين و دنيامه ميون ظلمت شبها دميده نور بیهمتا شده ذكر دل شيدا اغثنی يا أبا الزهراء... زده بارون، دلا مجنون جمال رحمة للعالمين سر زد به كام عشق، بهنام عشق برای او خدا حكم پيمبر زد زِ بالا بر سر مكّه، هزاران دستهگل اومد چراغونی شده دنيا، زِ رَه ختم رُسل اومد اغثنی يا أبا الزهراء... گرفتارم، دلِ زارم نديده بر جمال دلبر عاشق شد به دل خنديد، گلِ اميد دلم پُر از هوای عشق صادق شد زمين و آسمون گردد، به گِرد خانهی باقر خدا شاده به لبخندِ، گلِ دردونهی باقر اغثنی يا أبا الزهراء... به مشتاقان، بده مژده مدينه بين سينه گوهر آورده عروس حضرت زهرا گلی با رنگ و بوی مادر آورده به يُمن مقدم دلبر، پُر از تاب و تبه شيعه مبارک گشته ميلادِ، رئیس مكتب شيعه اغثنی يا أبا الزهراء... علی باطن، علی ظاهر علی جنّت علی اول علی آخر چشم هر چی، حسوده كور علی هم عشق و هم داماد پيغمبر بدونن منكر مولا، قيامت كارشون زاره برای دشمنای آقام، جهنّم جا زياد داره اغثنی يا أبا الزهراء... كرم داری، حرم داری همه عمرم آقا منّت سرم داری كارم خوبه، حالم خوبه تا كه دستی روی بال و پرم داری ميون نوكرا ارباب، نديدم اين وفاداری نذار جايی ديگه باشم، شما كه كربلا داری حسين ارباب...