به زحمت می‌گشاید چشم خود را یار بیمارم

به زحمت می‌گشاید چشم خود را یار بیمارم

[ علی کرمی ]
به زحمت می‌گشاید چشم خود را یار بیمارم
به بخت خفته‌ی من اشک ریزد چشم خونبارم

میان خانه‌ی آتش‌زده پیوسته خاموشم
گهی زانو به بر بگرفته گاهی سر به دیوارم
***
گفتا آن سیاه دل که به تو راه را گرفت
روی تو نه روز علی را سیاه کرد
****
شده روز علی با روی زهرای جوان همرنگ
تفاوت نیست با روز من با روی دلدارم

به جای دست‌هایم کاش می‌بستند چشمم را
نمی‌دیدم شده نقش زمین تنها طرفدارم
****
دشمن تو کوچه‌ها چه‌ها می‌کرد
توی خونمون برو بیا می‌کرد

قنفذ لعنتی چون کم می‌آورد 
جاشو با مغیره جابه جا می‌کرد
*****
دلم بهر علی می‌سوخت چون قنفذ مرا می‌زد
نگاه غربت او بیشتر می‌داد آزارش

گرفتم دامن مولای خود در چنگ و می‌گفتم
بزن قنفذ که من دست از امامم بر‌نمی‌دارم

طرفدار علی بودم که بین آن‌همه دشمن 
نشد جز شعله‌ی آتش در آنجا کس طرفدارم
***
خونم از دوده‌ی هیزما پُره
نفس آدم توی دود می‌بُرّه

من همون فاطمه‌ام پیر نشدم
صورتی که می‌سوزه چین می‌خوره

مگه می‌شه پای غصّه‌هات نموند
مگه می‌شه غصّه‌ی تو رو نخورد

تو همین که حسّ نکردی بسمه
چه فشاری در رو در داشت
***
آن‌که با یک دندگی می‌خواست در را وا کند
آنقدر که پافشاری کرد آخر دنده‌ات، از فشار آن در و دیوار من دیدم چه کرد

نظرات