با آن صدای خسته و اشک مثالیاش گردیده باز همدم طفل خیالیاش این روضهی زنانه جگر درمیآورد دارد رباب صحبت گهواره میکند یادش بخیر، هلهله و خنده کردنت یادش بخیر بوسهی پیوسته بر تنت وقتش رسیده بود که دندان در آوری با خندهات از این دلم ای جان، درآوری یادش بخیر موقع قنداقه بستنت یادش بخیر دفعهی اول نشستنت میخواستم که شانه زنم تازه موی تو مادر صدا زنیم و بیایم به سوی تو ای علی اصغرم، علی اصغرم نور دو دیده تنم علی اصغرم