اَلا مادر به قربونِ جمالت رُخ چون بَدر و ابروی هلالت شنیدم کام عطشان جان سپردی یل أمُّالبنین! شیرم حلالت اَلا ای شیرمَردانم کجایید؟ عصای پیری مادر شمایید دَم آخر به همراه حسین و جوانان بنیهاشم بیایید شنیدم دستهایت را بریدند دو چشم نازنینت را دَریدند وِیلی، وِیلی، وِیلی عَلیٰ شِبلی أمُّالبنین به پیش همه گریه کرد و گفت: شرمندهام رباب پسرم را حلال کن