از جگر سوختگان آه شرر بار ببین خیز از طوس و بیا حال مرا زار ببین کاش میشد که دل سیر تماشات کنم یار گمگشته، تو برگردی و پیدات کنم چقدر کوه و کمر را پِی تو آمدهام به تمنای رُخت نالهی هجران زدهام چند ماه است، که آوارهگی اقبال من است چادر خاکی من شاهد احوال من است منه معصومه کجا، رنج بیابان گردی کاش یکبار به این خسته نظر میکردی (خبری باد صبا از تو نیاورد آخر)۲ دست تقدیر مرا راهی قم کرد آخر پی تکریم منه پرده نشینِ بد حال سر به زیر آمده بودند همه استقبال سر هر کوچه که رفتیم سلامم کردند مثل پروانه همه دور و برم میگردند دور بودم همه جا از نظرِ بیگانه خانهام خانهی نور است نه یک ویرانه گریه کردیم ولی، حین مناجات فقط کوچه رفتیم ولی کوچهی سادات فقط **** حسین جان خبر داری مرا بازار بردند مرا در مجلس اغیار بردند کاش بودی که ببینی چقدر تب کردم من در این شهر فقط گریه به زینب کردم کاش میشد بنویسند دروغ است، دروغ رفتن عمهی ما بر سر بازار شلوغ چه کسی داشت گمان از سر ایوانِ بلند عدهای بی سر و پا سنگ به زینب بزنند حسین جانم... فکر کن دور نوامیس خدا معرکه بود فکر کن چادر ناموس خدا دست که بود کار از کار گذشت زینب از میون انظار گذشت از سر کوچه و بازار گذشت (حالم خرابه زنجیرِ دور گردنم خیلی عذابه)۲ نمیذاره که دخترت دیگه بخوابه من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه رفتم به وسط شراب خانه آن دم که من از ناقه، افتادم و غش کردم بابا تو کجا بودی آدم که مرا ظالم اظهار کنیزی کرد حسین، وای... دعایی زیر لب دارم شبانه تو آمین گوی ای ماه یگانه الهی هیچ مظلومی نبیند عزیزش را به زیر تازیانه