(یا موسی بن جعفر) (یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفر) (یا باب الحوائج) صدای روضه میآید مهیّا میشود چشمم خدا را گریه کنها بینتان جا میشود چشمم؟ برای یوسف زندان بغداد اشک میریزم به نابیناییام شادم زلیخا میشود چشمم من از زندان و زندانبان و زندانی چه میدانم بپرس از اشک میبینی که دریا میشود چشمم عبادتگاه یا زندان نمیدانم ولی با او نماز گریه میخوانم مصلّی میشود چشمم بنا بود آنچه میخوانم تسلای دلم باشد عجب جایی میان روضهها وا میشود چشمم شب تاریک زندان ابن شاهک خشم زندانبان شب قدر است و با این روضه احیا میشود چشمم گریز کربلا را نیز با خود دارد این زندان فرات اشک جاری شو که سقا میشود چشمم تنی در بین زنجیر و تنی در خواب گودال میان روضه حیرانم معمّا میشود چشمم **** تو همچو من سر کویت هزارها داری ولی بدان که غلامت فقط تو را دارد