سعید خرازی

چه غم از رنج بیماری تویی وقتی پرستارم

1188
8
چه غم از رنج بیماری، تویی وقتی پرستارم
حلالم کن نباید رو بگیرم از تو، ناچارم

بجای آن‌که زانو در بغل پیری نگاهم کن
کمی قوت بگیرد دیده‌ی افتاده از کارم

نشستن بر زمین مشکل، ز جا برخواستن مشکل
ولی از هر دو مشکل‌تر غم تنهاییِ یارم

به آرامی قدم بردارم از بیم زمین خوردن
فقط کافیست دستم را من از دیوار بردارم

به پیراهن عوض کردن، عوض شد رنگ پیراهن

ز بس به سینه‌ی من زخم بی تحمل شد
نفس کشیدم و پیراهنم پر از گل شد

کنار هم نشد بالا بگیرم هر دو دستم را
غلافی را که بی رحمانه زد قنفذ به یاد آرم

مناجات حسن را می‌شنیدم با خدا می‌گفت
خدایا کاش می‌شد دست ثانی را نگه دارم

موقت می‌کنم دفنت که دور از هر بلا باشی
مبادا موقع غارت به زیر دست و پا باشی

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش