پس رسیدند به جایی که خطر بسیارست

پس رسیدند به جایی که خطر بسیارست

[ علی نجفی ]
پس رسیدند به جایی که خطر بسیارست
گرچه در جمع حرم شیرپسر بسیارست 

عشق یک سینه و هفتاد و دو سر می‌خواهد 
چه هراسی‌ست در این قافله سر بسیارست

یک تنه اکبر و عباس سپاهی هستند
بهر این لشگر بزدل، دو نفر می‌خواهند

سر بازار خدا شاه به سر می‌آید
از علی‌اصغر او معجزه بر می‌آید

حسین

چند روزی نگذشت این‌که رسیدند ولی 
چقدر داغ در این قافله دیدند ولی 

یک شبی علی‌اکبر و عباس و جوانان حرم 
یک شبی تا به لب آب رسیدند ولی 

تشنه‌لب، حال لبِ تشنه فقط می‌داند 
با لبِ تشنه سر از شاه بریدند ولی

مرگ با عزت او باعث دین‌داریِ ماست
خون او تا به ابد حجت بیداریِ ماست

نظرات