پروانه شدم تا که بسوزم اما هر سوختنی سوختن شمع نشد ما جمع شدیم که دور هم گریه کنیم بر آن بدنی که آخرش جمع نشد همه منتظرن مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه مونده روی زمین، پیکر تو رها السلام علی من، دفنه اهل القری آسمان شاهد چشم حسن دیگر بود نوهی فاطمه اما، خود پیغمبر بود پدرش هست خلیلُ، خود او اسماعیل گر چه در مرتب عشق کمی برتر بود هر کجا پای نهد بوی خوشش میماند عطر جا مانده از او یک تن یک قمصر بود یتیمی در بی درمان، یتیمی یتیمی خاریِ دوران، یتیمی گرچه باباش کمی زود سفر کرده عمو سیزده سال برایش پدر و مادر بود ولدی (۴) سرش بالای نیزه تاب میخورد بمیرم نیزهدارش آب میخورد دیگه دنیا بدون تو به من نمیسازه میبینمت چشمت هنوز بازه برا تو میخونم لالایی به اسرار عمه منم یه خورده آب خوردم حسن جان در کرمخانهی حق سفره به نام حسن است عرش تا فرش خدا، رحمت عام حسن است بس که آقاست به دنبال گدا می گردد ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است بی حرم ماند همه بدانند مادری است ور نه در زاویهٔ عرش مقام حسن است حرم و کل وجودش همه شد وقف حسین هر حسینیه که برپاست خیام حسن است حسن جان (۴) حسن جانم