مثل وهب، شبیه جوُن، مثل حبیب، مثل زهیر الهی که به راه تو، همه شویم عاقبت به خیر باید رها شد از قفس، تا عاشقی شود آغاز باید گذر کنیم از خود، به کربلا کنیم پرواز ای امامم، مخاطب همیشهی سلامم به شوق وصل تو کندم از جان، فقط به عشق تو در قیامم (امیری حسین و نعم الامیر)۲ مثل سگی شبیه حرّ، مثل اَنَس، مثل بُریر الهی که به راه تو، همه شویم عاقبت بخیر باید رها شد از این نفس، رها شد از دل زندان نمیفروشم آن دل که، فقط تو باشی در آن آخر راه باید رسید به خیمهی شهنشاه فدایش کنیم جان خود را، باید گذشت از این عمر کوتاه (امیری حسین و نعم الامیر)۲ مثل نعیم، شبیه زید، طریق دوست رویم نه غیر الهی که به راه تو، همه شویم عاقبت بخیر صدای اَینَ هانی؟ صدای اَینَ مُسلِم؟ به گوش میرسد باید به قتلگاه شویم مُحرِم اُدخُلوها باید گذر کنیم از آبروها وَ ما راَیتُ الّا جَمیلا چه باکی از بریدن گلوها (امیری حسین و نعم الامیر)۲