هر شب به دل غمزده غوغای تو دارم نقشی به دل از قامت رعنای تو دارم گر پیش نظر باشی و در قلب هویدا اما چه کنم مِیل تماشای تو دارم ای یوسف زهرا سر بازار محبّت با رشته کلافی سر سودای تو دارم *** لب تشنه اگر آب نبیند سخت است نوکر رُخ ارباب نبیند سخت است *** آنکه بر محضر شما نرسد مطمئنا که تا خدا نرسد بهتر است اینکه زیر خاک رود آن سری که به سامرا نرسد عطر سرداب را نفهمیده آنکه بر سُرِّ مَن رأیٰ نرسد چشم بر خاک آن اگر بکشی آسمان هم به گَرد ما نرسد سامرا رفتهها به من گفتند هیچ جایی به کربلا نرسد از کفن کردنی دوباره بخوان تا که روضه به بوریا نرسد با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دوتا حسن هستیم نام ما را کز قدیم نوشت از گدایان این حریم نوشت تا خدا حال و روز ما را دید بعد نام حسن کریم نوشت تا که پیش تو دردِ دل کردیم نام ما را خدا کلیم نوشت دل ما را اسیر کرد آنکه بال جبریل را گلیم نوشت رفته بودیم مشهد و آقا باز هم روزی عظیم نوشت سامرا واجبیم امام رضا نه کبوتر که یاکریم نوشت با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دوتا حسن هستیم این طرف صحن صاحب کرم است آن طرف یک غریب بی حرم است این طرف هرچه هست زائر هست آن طرف بی چراغ بی علَم است این طرف احترام میبینی آن طرف ناسزا که دَم به دَم است سامرا تا شد خراب فهمیدم چقدر روضهها شبیه هم است مادریاند هر دوتا آقا مو سپید است هرکه غرق غم است پیش هر دو به گریه میشنوی روضهی پهلویی که محترم است با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دوتا حسن هستیم کاش پِلکت کمی تکان بخورد به زمین وَر نه آسمان بخورد پسرت آمده است تا جگرت زخم کمتر از این و آن بخورد ظرف آبی به دستهایش تا پدر آبی نفس زنان بخورد زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان به لب خشک پدر جرعهی آبی برسان که من از سوز عطش شعلهورم مهدی جان قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد کشته از صحنهی دیوار و درم مهدی جان لحظهای نیست عزیزم که تداعی نشود واقعهی کرببلا در نظرم مهدی جان قدَح آب روان تا به لبم شد نزدیک عطش اهل حرم زد شرَرَم مهدی جان بشکند دستی که با بغض علی سیلی زد به رُخ عمهی نیکو سیَرَم مهدی جان *** از آن روزی که سیلی خوردم، دشوار میبینم به چشم نیمهباز خود جهان را تار میبینم دلم میخواست چشمانم نمیدیدند جایی را که خون محسن خود بر در و دیوار میدیدم