نگاه او دل از ارباب میبُرد ز چشم اهل کوفه خواب میبُرد اگر سقا به باران امر میکرد تمام کربلا را آب میبُرد کسی یاری از او بهتر ندیده است هواداری از او بهتر ندیده است نه اینکه من بگویم دشمنش گفت علمداری از او بهتر ندیده است به میدان زد تماشاگر فلک شد ثناگوی ابوفاضل مَلک شد اَنا ابنُ الحیدرش وقتی که پیچید ز وحشت حرمله زهره ترک شد همین که از شریعه سر در آورد صدای زجه از لشکر در آورد خبر دادند سقا رفته میدان ز خوشحالی رقیه پَر در آورد شده مثل پدر الله اکبر لبت سوی خطر الله اکبر دمِ ظهر است اما در شریعه نمایان شد قمر الله اکبر الا ای ساقیِ بی دست عباس که تیری دیدهات را بست عباس نمیخواهد به فکر خیمه باشی خیالت جمع زینب هست عباس --- پدرت از نجف آمد تو هم از خیمه بیا قدمی رنجهنما پای بِنِه بر سرِ من مشک پاره بده زینب که مدینه ببرد تا شود با خبر از خجلتِ من مادر من آن قلافی که عدو بر بدن فاطمه زد تیغ آن آمده امروز اخا بر سرِ من هوسم بود بیاید ببرم اُمِ بنین مادرت فاطمه آمد عوض مادرِ من --- برو فکری به حال خیمهها کن مرا تنها در این صحرا رها کن تو تا دیدی مرا غرق جراحت شکستی از کمر کوهِ صلابت حرم طاقت ندارد حال من را جدا از تن ببیند بال من را برو خیمه دل زینب نلرزد تنِ سقا به یک مویش نیارزد چه فرقی میکند بود و نبودم فدای زینبم کل وجودم اگر زخم سرم دارد وخامت الهی که سرِ زینب سلامت نخواه از من که اشهد را نخوانم برادر جان همان بهتر نمانم بمانم روی نی بینم سرت را به زیر سم مرکب پیکرت را تو راضی میشوی دریای غیرت ببیند خواهرش را در اسارت ببیند خواهرش را دست بسته میان بزم نامحرم نشسته --- زینب همین که وارد بزم یزید شد بر روی نی محاسن سقا سفید شد --- اگرچه ماه بنی هاشمم همه خوانند غلام علی اکبرم این را همه میدانند