مصطفی روحانی

نامه‌ای را که نوشتم جگرم را سوزاند

1772
4
نامه‌ای را که نوشتم جگرم را سوزاند
دست من بشکند این بال و پرم را سوزاند

یک نفر نیست که در کوفه پناهم بدهد
غیر از این طوعه کسی نیست که راهم بدهد

نگرانم، نگرانم، که پریشان بشوی
با زن و بچّه‌ات آواره و حیران بشوی

کار و بار همۀ نیزه فروشان گرم است
طفل شش ماهه نیاور، که بیابان گرم است

دختران تو عزیزاند، نیایی یک وقت
کوفیان فکر کنیزاند، نیایی یک وقت

جگرم سوخت به قربان اباعبدالله
به فدای لب و دندان اباعبدالله

به روی خاک کشیدند تنم را به خدا
می‌کشیدند ز مویم، بدنم را به خدا

بر سرِ بامم و گودالِ تو را می‌بینم
لحظۀ غارتِ اموال تو را می‌بینم

تا قیامت به تنِ بی‌کفنت، مدیونم
نیزه‌ای گر برود در بدنت، مدیونم

یا که چکمه بخورد بر دهنت، مدیونم
من به انگشتر و انگشتِ تنت، مدیونم

ترسم این است که پیشِ همه عریان بشوی
کاش میشد که نیایی و پشیمان بشوی

ترسم این است لباسِ تو به غارت برود
ترسم این است که زینب به اسارت برود

کوفه را شرم و حیا نیست، اباعبدالله
جای تو طشت طلا نیست، اباعبدالله

شاعر: حامد جولازاده
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش