مینویسم در اول سخنم مینویسم تا ابد کشتهمردهی تو منم آنقدر یا حسین میگویم بوی سیبِ تو میدهد دهَنم من اُوِیسم که کربلا هستم به هوای تو رفتم از قرَنم جگرم سوخته برای غمت یک نگین حدید در یمنم در زمین تو میخرند مرا زردم اما برای این چمنم تو حسینی عزیز پنجتنی من غلام عزیزِ پنجتنم گِل من را زِ مقتل آوردند تربت کربلاست این بدنم شیر مادرم حرام من باشد بی تو گر یک نفس، نفس بزنم بیشتر با منِ غریب بجوش ای حسین من سفارش حسنم کاش ما را برهنه خاک کنند شرمسارم حسین از کفنم زیر سُمها به فکر من بودی کُشت من را غم کمرشکنم نیست چون هیچ کسی دورِ پیمبرزاده همه امید عمو کیست؟ برادرزاده اکبرت نیست ولی غیرتِ من مانده هنوز گرچه افتاده اباالفضل حسن مانده هنوز یازدهسال عمو جان پدرِ من بودی مثل پروانه فقط دوروبَر من بودی بیشتر از علیاکبر نظرت بر من بود جانِ من مثل پسرهات بر آن دامن بود زودتر از پسرت لقمه به من میدادی با تماشام سلامی به حسن میدادی به تنم قبل همه جامهی نو پوشاندی تا که خوابم ببَرد در بغلم میماندی خاطرت هست نشستی به کنارم سَحری؟ قول دادی که مرا هم ببَری هر سفری؟ حال امروز چه رخ داده امیر دو سرا؟ میسپاری به حرم تا که بگیرند مرا؟ فکر کردی که بروی من به حرم میمانم؟ بیخیالِ تن زخم پدرم میمانم؟ دارم از دور به اوضاع تنت مینگرم نیزهای بر کمرت خورد که خم شد کمرم صورتت زیر لگد مانده و پاخورده شده سینهات از اثر چکمهای آزرده شده مستها دوروبرت نعرهی مستانه زدند نیزهها گیسوی خونین تو را شانه زدند نیزه را داخل پهلوی تو کج میکردند بعد باهم سرِ قتل تو لج میکردند قصد دارند سرت را زِ قفا ذبح کنند آمدم جای سرت دست مرا قطع کنند حسنیها همه یک روضهی سنگین دارند همه یک خاطره با بازوی خونین دارند آه کشتن مادرو بیحیا با لگد زدن مادرو نامرد پست که عمری نمک حیدر خورد نعره زده بر سر مادر به غرورم برخورد ایستادم به نوک پنجهی پا، اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بِرید کنار یه کم میخواد نفس بگیره برای چی روی پیکرش این همه تیره؟ عمو ببین بیادبا میبَرن از تنت عبا هر ثانیه یه نیزهدار میاد و میره عمو جون آخه چیکار کردی مگه تو که اینا با خنجر میبُرن سرتو چه کنم سنگ به تو کمتر بخورن لااقل ای کاش سر رو راحت ببُرن هر کی پیِ غنیمته گوشهبهگوشه این کیه که پیرهنتو میخواد بپوشه؟ عمو جونِ تشنهلبم، به فکر عمّه زینبم چیکار میکنه با اینا که روبروشه داره میسوزه از این غصه جیگرم همهی اینا که اینجان، میرن به حرم اینا دستاشون، دست مردِ عربه حَرمت میسوزه تو آتیش یه شبه صدا نزد وای عمو، صدا نزد وای بابا