من نذر کردهام که ببوسم لب تو را امشب خدا دعای مرا مستجاب کرد من که توان پا شدن از جا نداشتم خیرش قبول عمه دوباره ثواب کرد در شام شام دختر تو تازیانه بود عمه تمام خرج سفر را حساب کرد زجری که من کشیده ام از دستهای زجر عکسی کبود از من دردانه قاب کرد گفتم نزن که بال و پرم درد می کند اما چه سود خواهش من را جواب کرد دروازه ی پر از غم ساعات یک طرف ما را یزید وارد بزم شراب کرد خسته بودم به روی ناقه کمی خوابم برد زجر از راه رسید و.....