مشهد حلم كلمن يحب يا مؤنس المحتار مشهد خواب هر کسی است که دوست دارد، ای دلدار آشنا وديت الك شوگ و جرح ما حملته الزوار من درد شوق تو را بردم، و جراحتی که زائرین نتوانستند تحمل کنند عطشني الك ملگه و بچي چويلي گلبي بنار تو عطش مرا سیراب کردی و دلم را با سوختن در آتش انداختی مثل الخدم هاي التجي ارزقني اطب للدار مثل خدمانی که به خانه میروند، روزیام را بر من برکت بده آآآه آه يا رزق الحب بملگاك ای روزیدهنده محبت با فرمانت مو كافي اتحمل فرگاك دیگر نمیتوانم دوری تو را تحمل کنم ما يبرد جرحي و انساك احله جروحي هیچ چیزی نمیتواند جراحت من را بهبود بخشد جز فراموشی تو آآآه آه والمشهد عطشان اهواي و مشهد تشنهی آرزوهایم است مد چفك رايدلي افياي دستت را دراز کن، که من آرزوی تو را دارم يا راي الما وچد راي أضمن روحي ای کسی که رای او دلی پر از آلام است، رای او را تضمین میکنم يا ضامن كل دمعه الطاحت لجلك ای ضامن هر قطره اشکی که برای تو ریخته شده است أضمن روح الما حب غيرك و اهلك روح من برای هیچکس غیر از تو و خانوادهات عاشق نیست حط اسمي ابزوارك والباقي ايهون نام من را در زوار تو بنویس، و باقی هر چیزی باشد لو ب آخر هالعالم هم أوصل لك حتی اگر آخر این دنیا باشد، من به سوی تو خواهم رسید رايد اجي ابشوغة عطش بيه جرح لخيام میخواهم بیایم با شوق و عطشی که جراحتی به خیمهها وارد کرده است لوعة هزل حيرة مره متكفله ب أيتام آتش دلشورهای که سرپرست یتیمان است أمشيلك و حافي الجدم مثل المشن للشام پا برهنه راه میروم مانند کسی که به سوی شام میرود هاي امنياتي و العمر ماريده يگضي احلام این آرزوهای من است و عمرم را نمیخواهم که در خواب سپری شود آآآه آه تبعدني اذنوبي و غلطان گناهانم من را دور میکنند و من اشتباه کردهام أقبلني و سويني انسان مرا بپذیر و مرا انسان کن امحلفك بحسين العطشان الميت ضامي تو را قسم میدهم به حسین تشنه که در حال مرگ است آآآه آه انسان و تقصيري اذنوبي من انسانم و گناهانم را میپذیرم وادم ما تسترلي اعيوبي و آدمی نیست که عیبهای من را بپوشاند بيدك و تفصلي بثوبي هاي احلامي در دست توست که مرا اصلاح کنی، این آرزوهای من است عمري دمعة عاشر وخيام و تل عمری که به قطره اشکی در کنار خیمهها و تلها سپری شده است لو عبد خدامك مولاي اقبل اگر بنده خدمتگزار تو باشم، ای مولای من، بپذیر لو رادت تبعدني اذنوبي اتنخاك اگر گناهانم بخواهند مرا دور کنند، از تو میخواهم که مرا به یاد بیاوری بخيام اتذكرني و طف و هزل در خیمهها مرا به یاد آور، کودکانه و با دلشوره ابگلبك وجع طفله و طفل من الخيم محروگ قلبم درد میکند برای کودکانی که از خیمهها سوختهاند حسين اشحلاته و ع الرمح في الخدر معلوگ حسین چه بر سرش آمده است که بر روی نیزه در حال آزمایش است خدر الفواطم بالغرب هيمه و هزيله النوگ خیمههای زنان خاندان رسول در غرب ویران و خشکیده است تبچيمن و زينب مره و سووها فرجه ابسوگ اشک میریزد و زینب در شکوه خود میگوید "فریاد از این مصیبت" آآآه آه و حسينك بخيامه النار و حسین در خیمهای از آتش است اطفيمن زينب تحتار زینب حیران است و نمیتواند آتش را خاموش کند ميت و يگطفونه احجار فوگ الحافر او مرده است و سنگها بر روی بدنش قرار گرفته است آآآه آه و الخيل ال بأخوتها ادوس و اسبها با برادریشان قدم میزنند و الشام الغربه ومو طوس و شام در غربت و دور از طوس است من طبوا بالسوگ الروس چنه العاشر و از آن سو که روسها در سوگ هستند، به نظر میآید روز عاشورا است يا حيل ايضل عنده اليمشي و مچتوف ای وای از کسی که دیگر نمیتواند راه برود و در حال زخمی شدن است و اتنخت ب الكافل ما عنده اچفوف و به کافل پناه میآورد ولی چیزی ندارد که به او بدهد نسوان و ما تندل وين امغربين زنان در سوگ هستند و نمیدانند در غربت کجا باید بروند اطفال و تتباچه و كاتلهه الخوف کودکان در ترس به هم میپیچند و ترس به سراغشان میآید آآآه آه اكبر هضيمه ال ينولي و ما يلگه يمه اخوان این بزرگترین مصیبت است که هیچ کس آن را نخواهد یافت و مادرش را از دست داده است ومن ركضت الخيل انسحگ وتسلب وعريان و از زمانی که اسبها به حرکت در آمدهاند، او را در کنار خود کشیدند و برهنه شد آآ ي الرضا ويلي انذبح من الگفا و عطشان آه ای رضا، وای که در حال کشته شدن از پشت سر و عطش هستم آخر نضرته اعله الخيم لا تنسبي النسوان آخرین نگاهش به خیمهها بود، یاد زنها را فراموش نکرد آآآه آه آخر نضراته للخيام آخرین نگاهش به خیمهها بود شافاهه اتلم الأيتام او دید که یتیمان گرد هم آمدهاند ياويلي امن الشام الشام غربة زينب وای از شام، شام غربت زینب است آآآه آه وگفتهه اباب الساعات و گفت که در آخرین لحظات زندگی خود و الشام اطبول و حفلات و در شام مراسمی برگزار میشود گالو هذا حسين المات بچوها زينب گفتند این حسین است که با گریه زینب از دنیا رفته است ب السوگ و مستحيه و دايرها اعيون در سوگ و شرمنده است و همه چشمها در اطرافش در حرکت هستند تعثر بيهه الناگه و همى ايضحكون او در راه خود لغزید و دیگران شروع به تمسخر میکنند علويات الساده اينامن ع الگاع این سادات علوی از بالا به او نگاه میکنند مدري اشلون و ضلت ما ميته ام عون نمیدانم چطور او هنوز زنده مانده است، ولی دست تنها بود آآآه آه أذبل مثل ورده ابعطش لو طاري الك ينجاب مثل گلی پژمردهام که در عطش میسوزم، اما یاد تو شفا میبخشد أصفن و اضلن مستحي ما زرتك انه و شاب منتظر میمانم و همچنان شرمندهام که تو را ندیدهام ما عندي يمك كل عذر تمشيلك الشياب هیچ بهانهای برای ماندن ندارم و باید به تو برسم ألمن اضمن حيلي اذا ما واگف اعله الباب اگر از تو کمک بگیرم، حتما موفق خواهم شد آآآه آه يا نسمه اتفززني اب ليل ای نسیم، مرا از خواب بیدار کن ودموعي ابطاريك اتسيل و اشکهایم در دستهایت جاری است ماريده اشينفعني الحيل دون اعيونك نمیخواهم که به هیچ راهی بروم بدون اینکه چشمان تو را ببینم آآآه آه يا ضامن و بحيلي اشضال ای ضامن، در احوال من چطور میتوانی باقی بمانی؟ و الدنيه اتراويني اشكال و دنیا برای من اشکال مختلفی به نمایش میگذارد دمعات و ب الضيم الحال هيچ ابدونك اشکها و رنجها برایم هیچ معنایی ندارد اگر تو نباشی أمنياتي المشهد كل ليله اتزيد آرزوهای من در مشهد هر شب بیشتر میشود بأنكساري و شوگي انزور امن ابعيد با شکست و شوقی که دارم، آرزو میکنم که از دور به تو برسم يلتمن كل مغرب صفنات اجروح همه دردهای من در هر شب جمع میشوند انه غير اعيونك لا حب لا ريد جز چشمهای تو هیچ چیزی برایم ارزشی ندارد
💔
🖤
رویای مشهد😢
عالی
سلام عالی ممنون
سلام ببخشید یه سوال فارسی؟؟؟؟؟ هم داره؟؟؟؟
جون میده برای ریلز/استوری..