لبش بسته خموش است سخنش

لبش بسته خموش است سخنش

[ علی کرمی ]
لبش بسته، خموش از سخن است

سیزده‌ساله‌ی من ماه شب چهاردهم
از چه دور بدنت این همه شمشیرزن است؟

زخم شمشیر کجا جای سُم اسب کجا
اسب‌ها از چه نگفتید که این قلب من است؟

اسب‌ها پای خود از سینه‌ی او بردارید
که در این معرکه تنها زرهش پیرُهن است
****
ای گل پَرپَر به دست کیستی‌؟
بوی تو آید ولی خود نیستی
****
پسرم بالت کجاست پرت کجاست؟
نقابی‌که داده مادرت کجاست؟
گفته بودم که یه روز قد می‌کشی
می‌بینی پاهات کجاست؟

نظرات