یه باغِبون تو کربلا یه خواهر

یه باغِبون تو کربلا یه خواهر

[ امین شادکام ]
یه باغِبون تو کربلا یه خواهر 
می‌خواد بِده دو هدیه بَر برادر

مثلِ دو دسته لاله‌ی پُر از تَب
دسته گُلاشو راهی کرده زینب

بوسه زِ یاس و یاسمن گرفته
به قَد و بالاشون کَفَن گرفته

می‌گه بِرید پای دایی بیُّفتید
بهش بِگید هر چی زِ مَن شِنُفتید

(بگید دایی ما قربونِ سه سالت)۲
به پیش زینب ندیمون خجالت

ما اومدیم اِذنِ جهاد بگیریم
دور سَرِت پَر بکشیم بمیریم

تو ماهِ کامِلی و ما ستاره
مثل ما دایی تو جهان کی داره

هر دوتا پیش‌ مرگتیم و فدایی
عشق تو دیوونه کرده ما رو دایی

فدایی‌ها پیشِ دایی رسیدند
با گریه گفتند هر چی رو شنیدند

دایی گرفت هر دوتا رو تو آغوش
گریه رُبود از سر هر سه تا هوش

وِلوِله‌ای توی حرم به پا شد
حاجتِ زینب انگاری روا شد

نوای اَلوِداع رو چون شنیدن
برای بدرقه همه دویدند

هر کی بود خودش رو  اونجا رسوند
بجز یکی که توی خیمه‌ها موند

رفتن و ایستادند به پیش لشگر
نَعره زدند دو بچه شیرِ حیدر

که ما دو غلامِ شاهِ عالَمِینیم
فداییانِ داییمون حُسِینیم

کی مردِ جنگه ما دو بچه شیره
بیاد جلو هر کی ز دنیا سیره

کارِ ما جنگه هر کی پای کاره
شامی و کوفی واسمون نداره

(ما دو تا شاگردِ اَبوفاضِلیم) ۲
تو درسِ عشق و عاشقی کامِلیم

(داده به ما درسِ وفا اَبَالفَضل)۲
داده به ما عشق و صفا اَبَالفَضل

هر کی اومد به جنگشون قَفا خورد
تابِ نَبَردِ اون دو رو نیاورد

گله‌ی گرگ اومد و دورشون کرد
این سَر و اون سینَشونو نِشون کرد

حسین اومد با یه دلِ بِرِشته
دید کار اون دو تا زِ کار گذشته

بغل گرفت آوردشون به خیمه
دید بدناشون شده قیمه قیمه

وِلوِله‌ای توی حَرَم به پا شد

نوای اَلوِداع رو چون شنیدن
برای بدرقه همه دویدن

به جز یکی که توی خیمه‌ها موند
هر کَسی بود خودش...

چه زِینَبه بِنازَم این ادب رو
خواهرِ آزاده‌ی جون به لب رو

چه زِینَبه تو خیمه‌ها می‌شینه
خجالتِ برادر و نَبینه
****
بازار بُردَنَم، با لَگَد و سیلی و آزار بُردَنَم
بازار بُردَنَم، بازارِ یهودیا بُردَنَم

****
به سمتِ گودال، از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من
سر تو رو بردن، ناله کشیدم من
****
تا شهرِ شام رفتم و معجر نداشتم
تقصیر من چه بود، برادر نداشتم

به قرآن پاره‌ها آن بی‌وضو‌ها دست‌ها بُردَند
عروسانِ علی را از میانِ مَست‌ها بُردَند

بازار بُردَنَم، با لَگَد و سیلی و آزار بُردَنَم
بازار بُردَنَم، مثلِ قوم مسیحی و زنگال بُردَنَم

چشای تو روشن، ای علمدار
خواهرتو بُردَند، ای علمدار

یا ابا عبدالله...

چشای تو روشن، ای علمدار
ناموسِتو بُردَند، با دلِ زار

مجلسِ شراب بی مَحمِل بُردَنَم
دستای بسته چهل منزل بُردَنَم

حسین...

نظرات