شعله میرفت به بالا، سر حیدر پایین بیشتر غصهی او بود که میزد شررم دست خود را به درِ سوخته حائل کردم جان شش ماههی خود حفظ نمایم که نشد خواستم زودتر از این بروم نزد پدر زینب آنقدر دعا کرد بمانم که نشد حق این پهلوی بشکسته حلالم کن علی خواستم دست تو را باز نمایم که نشد