شبا تا صبح نمی‌خوابی حواسم هست

شبا تا صبح نمی‌خوابی حواسم هست

[ حسین ستوده ]
شبا تا صبح نمی‌خوابی حواسم هست
چقدر زود داری پیر میشی حواست هست
هنوز پیراهن قبلیت پر از خونه
دیدم باز لکۀ خون رو لباست هست

تیشۀ جلاد، خورده تا ریشه
بعد سرفه‌ات رو لباست غنچه وا می‌شه
شمع این خونه، می‌زنی سوسو
میشی با زحمت از این پهلو به اون پهلو

آه
این چه دردیه، نصف شب داری
دست و پام می‌لرزه زهرا بس که تب داری
رو می‌گردونی، خسته‌ای از من
چند شبه عجل وفاتی روی لب داری

(یوما، یوما)۳

من از چشمات خجالت می‌کشم زهرا
می‌بینی آهِ حسرت می‌کشم زهرا
اگه میشه نرو من بی تو میمیرم 
ببین با گریه منت می‌کشم زهرا

کور بشن ای کاش، تو نظر خوردی
من خودم دیدم که با صورت به در خوردی
با سر افتادی، تا نشستی زد
بشکنه دستای سنگینش دو دستی زد

آه
رد خونِ تو، روی دیواره
این که کار دست نبوده کار مسماره
من ندیدم که، قتل یک خانم
تا چهل‌تا مرد جنگی متهم داره

(یوما، یوما)۳

نظرات