سلام فلسفه‌ی چشم های بارانی

سلام فلسفه‌ی چشم های بارانی

[ حسین محمدی فام ]
سلام فلسفه‌ی، چشم‌های بارانی
سلام آبروی، سجده‌های طولانی

بیا که ما همه، چشم از گناه می‌پوشیم
چرا تو این همه از خلق، رو بپوشانی

چقدر بر سر بازارها، قدم زده‌ای
که یک معامله سر گیرد از مسلمانی

چقدر موقع قحطی، صدا زدیم تو را
و یادی از تو نکردیم در فراوانی

قرار بود بسازیم خانه‌ی دل را
چقدر ساخته شد خانه‌های اعیانی

چه عهدها که پس از، هر دعای عهد، شکست
چه ندبه‌ها که نشد موجب پشیمانی

چقدر در پی ما، گشته‌ای چراغ به دست
میان همهمه‌ی کوچه‌ی چراغانی

می‌خانه دگر، جای منه بی سر و پا نیست
بگذار به پشت در می‌خانه، بمیرم

سایَت به سرم، یابن زهرا
من منتظرم، یابن زهرا

ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم
ای کاش که من، خاک سر کوی تو باشم

غایب از عیانی یابن زهرا
صاحب الزمانی، یابن زهرا

یا صاحب الزمان...

نظرات