زینب که به کار عاشقی غوغا کرد

زینب که به کار عاشقی غوغا کرد

[ علی کرمی ]
زینب که به کار عاشقی غوغا کرد
صد بار شهادت به رخش در وا کرد

دو دست گل یاس که در دامان داشت
تقدیم به باغبان عاشورا کرد

به هر طرف بروی می‌شوی هم قدمش
حسین غصه نخور می‌شوم شریک غمت 

بمیرم و نگذارم زمین خورد علمت 
حسین یک تنه هستم مدافع حرمت 

بلا کش تواَم ام المصائبت هستم
چه مادرانه برادر مراقبت هستم

غلام ها همه پای امیر می‌میرند 
به هر کدام بگویی بمیر می‌میرند 

جواب‌شان ندهی ناگذیر می‌میرند
مرا اگر که ببینند اسیر می‌میرند 

مخواه تا نظاره کنند اسارت را 
چگونه صبر کنند آن همه جسارت را 

هوای عشق تو می‌کند هی هوایی‌شان
سر دو خواهر زاده فدای دایی‌شان 

به دست و پات می‌افتند هر دو تایی‌شان 
دلم نسوخته ولله از جدایی‌شان

خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند 
جدا شوم ز تو لحظه‌ای خدا نکند 

اگر که هیچ نگفتی خودم خبر دارم 
به غیر تو که برادر مگر دگر دارم 

اگر اجازه دهی تیر و نیزه بردارم 
نشان دهم به همه مثل تو جگر دارم 

ببین که دختر حیدر چکار خواهد کرد 
ببین که شمر چگونه فرار خواهد کرد 

به معرکه ببرم اقتدار زینب را 
به روی‌شان بکشم ذوالفقار زینب را
برات خرج کنم اعتبار زینب را 

بیا و این دو جوان رشید را بپذیر 
بیا و خواهش این مو سفید را بپذیر

طفلان من و وسط دریای غم غرق نزاری 
خواهرت فدات‌شه بین این دوتا با علی اکبرت فرق نزاری 

این دفعه مدیون زینبی 
اگه به خودم نگی اگه علمداری می‌خوای 

بد بچه های خواهرت باشن 
می‌ری از غریبه ها یاری می‌خوای 

حاضرم دست به گیسو بزنم رد نکنی 
خیمه رو با مژه جارو بزنم رد نکنی 

شده یک بار به تو رو بزنم رد نکنی 
حرفی از سینه و پهلو بزنم رد نکنی 

بگذار این دو جوان نیز به دردی بخورند 
این دو تا شیر جوان نیز به دردی بخورند

اکبرت راهی میدان شد و حرفی نزدم 
در حرم تشنه فراوان شد و حرفی نزدم
 
نوبت رفتن یاران شد و حرفی نزدم 
دلم آشفته و حیران شد و حرفی نزدم
 
از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری
مگر از یاد تو رفت است که زینب داری 

خواهرت بمیره و نبینه که می‌شینی غصه‌ی اکبر می‌خوری 
دو تا نیزه هست حسین دو تا نیزه هم تو کمتر می‌خوری

چقدر خواسته‌ام تا قبول کنی 
هزار مرتبه خواندم دعا قبول کنی 

بگو چکار کنم باز تا قبول کنی 
چه می‌شود پسران مرا قبول کنی 

تو می‌دانی که سیلی خوردن مادر چه بد ... 

حسن رو یادته از غصه سیر شد
یک سیلی تازه دید تو کوچه پیر شد 

نشد کاری کنه مادر زمین خورد 
برای کاری کردن خیلی دیر شد 

سیلی زدن به یک مادر سخته 
اونم پیش چشم پسر سخته 

عمدا مقابل پسر ارشدش زدند 

زنای خیمه رو موقع فرار 
ببینن بی چادرن دق می‌کنن 

اینا از نواده های حسن‌اند 
زنا سیلی بخوره ...

همه رفتند اینا هم بزار برن
نمی‌خوام چشمام و تر ببینن

بمونند تو رو زیر سم ببینن
بمونن من و بی معجر ببینن

دو گوشواره‌ی زینب به خاک افتادند
شدند در پی آن خولی و سنان با هم

ضریح در بغل آن‌ها به خیمه برگشتند
حسین در بغل هر دو مهربان باهم

کشیده‌ای دو شهید مرا به پهلویت
گذاشتی سرشان را به روی زانویت

خجالتم نده زحمت نده به بازویت
عزیز فاطمه‌ای شرمنده‌ایم از رویت

تو باشی از پسرانم خبر نمی‌خواهم
بی تو اصلا من پسر نمی‌خواهم

بازم من و شرمنده کردی
تو خودت دنیای دردی

گفتم برن میدون شهید شن
با سر به زیری بر نگردی

اون‌قدر از صبح تا حالا درد کشیدی
بمیرم خیلی سرت درد می‌کنه

بدن بچه هام و می‌خوام چکار 
بزار باشن کمرم ... 

تا همین جا غصه خوردی بسه
غم ها رو رو شونه بردی بسه 

نمی‌خواد بیاریشون تا حرم 
علی اکبر و آوردی بسه

جای نعلی روی پیکر ندارند 
تن صد پاره است خنجر ندارند 

عبا لازم ندارند وقت برگشت 
شباهت با علی اکبر ندارند 

ارباً اربا بدن و می‌چیند 
به اشکای داداشم خندیدن  

یاس باغ امام را چیدند 
اشک چشم امام را دیدند 

آی مردم بلند گریه کنید 
که به آقا بلند خندیدند

ای وای من مظلوم آقای من 8

دینیه رو گردن من 
افتادن رو دامن من 

باید شهید شن تا نبینن
رخت اسیری رو تن من 

بزار تا برن نمونن برام 
نبینن که خون گرفته چشام 

نبینن با تازیانه دارن 
برای اسیری می‌رم به شام 

این کوچه بود مادر مان را در آن زدند 
خورشید را در همان آسمان زدند

کربلا همه رو از دم می‌زنند 
مادر و بچه رو با هم می‌زنند 

اگه اون روز توی کوچه نبودم
عوضش زینب و محکم می‌زنند

وای از بازار ای بی‌چاره زینب 
تو بزم می پا می‌زاره زینب 

ای وای من مظلوم آقای من 4

نمی‌خوام باشن بفهمند تو دلم 
غم تنهایی چه گسترده میشه

نمی‌خوام که ببینن مادرشون 
سوار محمل بی پرده میشه

من پرده نشین را محمل بی پرده‌ای دادند

به دست دایی‌شان اگر سوار شدند
به دست نیزه و شمشیر ها پیاده شدند

رفتی بالا سرشون انقدر من و خجالتم نده
مراقبش باش تو رو زخمی نکنه تیری که تو گردن ...

به دلم ندی که درد و غم میاد
از چشام نه اشکای نم نم میاد

تا می‌بینمت فقط میگم حسین
دیگه بچه هام و یادم نمیاد

خوشبخت خواهری که تو باشی برادرش
تا سایه‌ی تو است کسی غم نمی‌خورد

فرزند اگر چه که همه‌ی عشق مادر است
دنیای بدون حسین بدردم نمی‌خورد

سخت است دست و پا زدن بچه های من
اما فدای طفل رباب و سکینه‌ات

سخت آن بُوَد که در دل گودال بنگرم
خنجر به دست شمر نشسته به سینه‌ات

شمر از صدای ناله‌ی زهرا حیا نکرد
در قتلگاه گیسوی او را ...

ای وای من مظلوم آقای من

برای جنگ بماند خجالتت دادند
به پیش دیده‌ی مادر برهنه بود

منم منم که از ازل گدای کوی زینبم
خدای داده آبرو به آبروی زینبم

مرثیه خوان کربلا قصیده گوی زینبم
هماره دست التجا بُوَد به سوی زینبم

برده هماره مرغ دل در آرزوی زینبم 
در ازدحام حشر هم به جستجوی زینبم 

به جان مادرش قسم اگر کند نظاره‌ام
تاج بر سر رفته بودم خاک بر سر آمدم

پدر گردنش کج پسر گردنش کج 
چقدر این دو از هم خجالت می‌کشند

نظرات