دلم در سینه می‌کوبد به دیوار قفس سر را

دلم در سینه می‌کوبد به دیوار قفس سر را

[ سیدمهدی حسینی ]
دلم در سینه می‌کوبد به دیوار قفس سر را
خودت بیرون بیاور از درونم این کبوتر را

پُرم از شیطنت‌های زمان کودکی امّا
در آغوشت بگیر این‌بار هم این کودک شرّ را

من از تنهایی و بی‌سرپناهی سخت می‌ترسم
دقیقاً مثل آن طفلی که گم کرده‌ست مادر را

صدایت می‌زنم بابا، قبولم کن به فرزندی
کجا پیدا کنم بابای خوبی مثل حیدر را؟ 

من از بازار، از کوچه به سمت خانه برگشتم
خودت با دست‌هایت باز کن بر روی من در را

به من هم جا بده یک گوشه از ایوان طلا امشب
همان‌طوری که جا دادی کنار خویش قنبر را

تو نوکرهایی از من خوب‌تر داری فراوان، من
کجا پیدا کنم غیر از تو یک ارباب بهتر را؟ 

خدا رحمت کند می‌گفت بابایم: تو نوکر باش
علی از خانه‌اش بیرون نخواهد کرد نوکر را

به شوق بردن نام تو بود اصلاً از اول هم
اگر گفتم در آغاز اذان الله اکبر را

علی یا علی ...

نظرات