دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست حسین من حسین من حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را به خون نشانده دل دودمان آدم را غم تو موهبت کبریاست در دل من نمیدهم به سرور بهشت این غم را حسین من حسین من غبار ماتم تو آبرو به من بخشید به عالمی ندهم این غبار ماتم را حسین من حسین من اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم هزار بار بمیرم نبینم آن دم را حسین من حسین من به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمائل تو رو دیدم نه عقل ماند و نه هوشم عزیز من ابوفاضل ابوفاضل روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم حسین حسین حسین