حاج منصور ارضی

در خاطرم مانده غمی سخت و نفس‌گیر

1910
12
در خاطرم مانده غمی سخت و نفس‌گیر
از کربلا و ماتمی سخت و نفس‌گیر

عمری تسلی بر دل بی‌تاب دادم
تا تشنه‌لب دیدم، به دستش آب دادم

روز دهم، داغِ حسین و روز غربت
افتاده بود از مرکبش با صد جراحت

ای وای بر من پیکرش بی‌پیرهن شد
این‌جا کفن دارم ولی او بی‌کفن شد

در خاطرم مانده رقیه رفت از حال
وقتی دوید و رفت تشنه سوی گودال

وای از اسارت بین شهر کوفه و شام
چشمانِ خیره، محمل مکشوفه و شام

دارم گلایه از شلوغی‌های بسیار
خیلی جسارت شد به ما در بین بازار

پاها ورم کرده، بدن‌ها خسته بودند
بابای من را با چه وضعی بسته بودند

پنجاه و سه سال است دائم گریه کردم
یاد اسیریِ محارم گریه کردم

در زیر دست و پا زمین افتاده بودم
عمه نبود از ضربه‌ها جان داده بودم

در خاطرم مانده کتک خوردن، کبودی
رفتن میان کوچه‌ی تنگِ یهودی

یک خاطره هر روز و شب داده عذابم
من کشته‌ی این زهر نه، بَزمِ شرابم

وای از شبِ تاریک و سرمای خرابه
وای از نفس‌های پر از بغض رُبابه

زخمی ترینِ آل هاشم از حرم رفت
هم‌بازی‌ام با دیدن سر از برم رفت

دل‌سنگیِ آل امیه آتشم زد
جان کندنِ عمه رقیه آتشم زد

مانند بابایم حسینی مذهبم من
در وقتِ جان دادن به یاد زینبم من

بر پا برایش روضه‌ها در نشأتین است
ذی‌الحجه نه، پاییزِ من یوم الحسین است

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش