خیمه‌ها را عجیب‌تر می‌کرد گریه‌های عجیب آن نوزاد

خیمه‌ها را عجیب‌تر می‌کرد گریه‌های عجیب آن نوزاد

[ محمد امینی ]
خیمه‌ها را عجیب‌تر می‌کرد
گریه‌های عجیب آن نوزاد

پیش گهواره‌اش، زمین می‌خورد 
مادر بی شکیب آن نوزاد

همه مشغول کودکش بودند
خبر از سمت علقمه برخاست 

که عمو روی خاک افتاده
و پدر دست بر کمر می‌زد 

نا امیدانه مادر اصغر
رو به زینب چکار باید کرد؟

دارد از دست می‌رود طفلم
سوخت از تب چکار باید کرد؟

این‌چنین صحنه را تصور کن
این همه درد را کجا دیدی؟

تا به حالا تمام عمر آیا
سرفه‌ی خشک طفل را دیدی؟

پدرش آمد و عبایی خواست
طفل را در عبای خود پيچيده 

نرم و آهسته گام برمی‌داشت 
لب او را چقدر می‌بوسید 

تا عبا را کنار زد بابا
دید طفلش دوباره تب کرده

پسر مظهر مناعت‌طبع
آب از دشمنش طلب کرده

اشک بابا فقط تمسخر داشت
به علی رحم شد بگو اصلاً

حرمله آمد و نشانه گرفت
یک سه شعبه رسید تا گردن

گره افتاده بود در کارش
پدری مانده بود شرمنده

این طرف گریه‌ی حرم بودو
آن طرف یک سپاه در خنده
****
چه جوری تابت بدم خوابت بگیره، ننه لالا
عمو جون رفته آب بیاره خوابت بگیره، ننه لالا
****
مادرمه، همون که افتاده زمین
مادرمه، چشماتو وا کن و ببین
خاک به سر من
 رفته زیر دست و پا مادر من
زدنش جلوی چشای تَر من

نظرات