
تو کوفه بییار و یاور میون این مردم شهر آقا حرفِ منع آبه نیاری دنبالت اصغر آقا کوفی پست و نامرده مگه به عهدش وفا کرده؟ ببین بابا باهات چهها کردن! اصلا قلب کوفیها سرده آقا اینجا حرف غارت بود رو سرها حرف تجارت بود نیار زینب رو به همراهت شنیدم حرف از اسارت بود میا کوفه ای حسین جانم... **** رو سقف دارالاماره ندارم هیچ راه چاره ببخشم که نامه دادم دلم از غم بیقراره نیای کاش کوفه نیا میشی اینجا مثل من تنها نداری هیچ یاور و یاری غریبی اینجا مثل مولا دلم خونه غصّهی زنهاست دلم خونه زینب کبریست دلم خونه از غم قاسم دلم خونه اکبرِ لیلاست میا کوفه ای حسین جانم...