
بِأی ذنب قتلت، بِأی ذنب قتلت به جرم بی گناهی زد، یه لات بین راهی زد یكی دوبار به جای من عمه مو اشتباهی زد خدا لعنتش كنه، اون كسی رو كه روی ما، اسم خارجی گذاشت همونی كه، با غنیمتای ما توی بازارای شام حراجی داشت دلم می خواد بگم به زجر حداقل برا یه بار سر به سر یتیم نذار گوشواره مو خودم می دم به زور سیلی در نیار یه نفر پیدا نشد بهش بگه آخه رو یتیم كی شمشیر می كشه از شبی كه خوردم از ناقه زمین همه ی استخونام تیر می كشه برام سؤاله كه چرا،این همه نقشه كشیدن ما رو زدند و خندیدن همه ش برای اینه كه، چشم عمومو دور دیدن عمو عباس اگه بود كنار من كی می تونست به ما چپ نگا كنه با طناب دستامونو ببنده و وارد بازار شامیا كنه