بیخود شدم لیکن بیخودتر از این خواهم با چشمِ تو میگویم، من مست چنین خواهم من تاج نمیخواهم، من تخت نمیخواهم بر خدمتت افتاده، بر روی زمین خواهم آن یارِ نکوی من، بگرفت گلوی من گفتا که چه میخواهی؟ گفتم که همین خواهم **** با لطف، چرا جان مرا میگیری؟ پس کِی تو گریبان مرا میگیری؟ ما طیف حسینی و حسنی عبد توییم ما را بزنی یا نزنی، عبد توییم **** پشت در هیچ کس به فکر تو نیست پس سرت را به در نزن اینقدر صورتت را مکش به روی زمین خاک را بر قمر نزن اینقدر سن و سالت نمیخورد بروی آه حرف سفر نزن اینقدر **** وقتی که از بساط گلویش گلایه داشت آهی به سینه داشت، ولی نالهای نداشت رفت از شب خرابه و تشییع هم نشد تنهاترین ستاره که دنبالهای نداشت صیّاد از سهولت صیدت عجب نکن این ماهیِ کبود شده، بالهای نداشت وقت افتادنم از ناقه تماشایی بود تا که خوردم به زمین، خاک بیابان برخاست به خداوند قسم، یکتنه جانِ همه بود او کتک خورد ولی، نالهی طفلان برخاست طفل وقتی که گرسنه است، نمیخوابد آن تا رسیدند به ویرانه، بوی نان برخاست صبحها با لگد حرمله بیدار شدیم