بیا برگردیم و آوارهام نکن بگو خوابم منو بیدارم نکن بیا برگردیم و از اینجا بریم من گرفتارم گرفتارم نکن اگه که روی سر تو بریزن بشه پیکر تو پاره پاره چی؟ زبونم لال پیش چشم مادرم یکی پیرهنت رو در بیاره چی؟ سر پیراهن تو گریهی ما را درآوردند بعد پنجاه و چهار سال نذاری منو داغ رفتنت پیر بکنه همهی دلواپسیم از اینه که نیزهای تو دهنت گیر بکنه دیدم دست و پا زدی زهرا رو صدا زدی سرتو به خاک قتلگاه زدی دیدم بی هوا زدن خیلی ناروا زدن پیرمردا تورو با عصا زدن دستام بین سلسله است پای من پر آبله است جلودار کاروانت حرمله است کوفه با حرمله بیعت میکنه برا کشتن تو نیت میکنه کوچههاش تنگه و این تنگی اون خیلی زینبو اذیت میکنه ***** از آن ترسم به غم دمساز گردم تورا بگذارم و خود بازگردم اگرچه این سفر باشد خدایی ولی آید از آن بوی جدایی ***** پاییزی توی بهارمون نبود ما جدایی تو قرارمون نبود شرط ازدواج من بودی حسین به خدا که این قرارمون نبود تو دلت میاد که آشفته بشم؟ یا جدایی رو پذیرفته بشم؟ توی گودالم بری باهات میام من ولت نمیکنم گفته باشم داری دل شکستنو بلد میشی چه ساده از رو دل ما رد میشی نمیتونم ببینم که افتادی داری زیر چکمهها لگد میشی ای خدا چرا ولت نمیکنن؟ سر نیزهها ولت نمیکنن کافرا شمشیراشون غلاف شده این مسلمونا ولت نمیکنن