به میدان عجب صحنهای نمایان شده در نظر به دست عمو شد سوار، قمر روی دست قمر بی زره بی سپر با کفن میرود قاسم ابن الحسن از تبار حیدر کرار آمده میشود مصاف او تکرار جمل میرود به شوق دیدار مجتبی خالق عبارت احلی من عسل قاسم ابن الحسن مددی، مددی ***** به لرزه درآمد زمین و ایستاده گویا زمان جمل گشته است زنده و دوباره حسن شد جوان مو به مو چون پدر کاملاً میرود قاسم ابن الحسن تا که قاسم بر سرش بست عمامه را بسته شد راه نفسهای دشمنان قمر آمده میان میدان جنگ یا زمین آمده انگاری آسمان قاسم ابن الحسن مددی، مددی ***** میان نبرد از لبش عسل قطره قطره چکید به خط حسن بر عدو چه خط و نشانی کشید کرده رخت شهادت به تن میرود قاسم ابن الحسن روی صفحه صفحهی تاریخ حک شود نوهی علی شهنشاه لافتی مادر ازرق را نشاند در عزا ضربِ تیغ تازه داماد کربلا قاسم ابن الحسن مددی، مددی ***** به میدان عجب صحنهای نمایان شده در نظر به دست عمو شد سوار، قمر روی دست قمر بی زره بی سپر با کفن میرود قاسم ابن الحسن از تبار حیدر کرار آمده میشود مصاف او تکرار جمل میرود به شوق دیدار مجتبی خالق عبارت احلی من عسل قاسم ابن الحسن مددی، مددی