به غیر از همین خانواده پناهی ندارم به غیر از حسین و حسن تکیهگاهی ندارم شدم با امیدی به سوی در شاه راهی که جز حب آل علی، شاهراهی ندارم اگرچه دلم لذت بیثمر خواست گاهی ولی غیر این روضهها، خواستگاهی ندارم در آن دم که فرزند هم از پدر میگریزد ز مولا تمنا به غیر نگاهی ندارم به جز اشک در روز محشر، گواهی ندارم (حسن جان)۳ داره میکشونه سمت تو منو شوقً لابیک میشنوم صدای بابام حسن و شوقً لابیک فاطمه سینهزن و کرببلا گریهکن روضه داره میرسه، به الشمر و جالسٌ نکنه دیر برسم به قتلگاه، موندی بیپناه داره بی سوار سمت قتلگاه، میره ذولجناح من که نمردم هنوز، رقیه گریه نکن روضه داره میرسه، به الشمر جالسٌ باز هم حرمله این بار گره را وا کرد دیر آمدم دیدم سرت دست سنان بود گودال منبر بود و زخمت روضهخوان بود وقت نمازه، این مرکبا رو زدن نعل تازه کوتاه نیومد گفتم باهات راه میاد راه نیومد بی چشم و رو بود اونی که با خواهرت رو به رو بود اوضات بهم ریخت شمر دست تو موت کرد و موهات بهم ریخت