به اختیار خود از اختیار افتادم گناه کردم و از چشم یار افتادم قساوت آمد و روزی گریهام را برد شبیه مُرده شدم، یک کنار افتادم فریب خوردهام از طول آرزوهایم ز روی جهل در این چاه تار افتادم گناه و معصیتم آبروی من را برد کنار اهل دل از اعتبار افتادم هزار شکر همیشه میان راه خطا به دام رحمت پروردگار افتادم خدا کند که ببندد مرا کنار خودش اگر دوباره به فکر فرار افتادم هوای بادهی انگور حیدری دارم دلیل دارد اگر که خمار افتادم فقیر نان حسینم، خوشم که یک عمر است به پشت خانهی این سفره دار افتادم دوباره روضهی زینب، دوباره کربوبلا دوباره یاد غم آن دیار افتادم برادرم تو نبودی یکّه و تنها میان خندهی چندین سوار افتادم هزار و نهصد و پنجاه زخم خوردی و من هزار و نهصد و پنجاهبار افتادم چقدر رأس تو بر نِی دل مرا خون کرد چقدر پشت سرِ نیزهدار افتادم