یا قاهِرَ العَدُو یا والیَ الوَلی یا مَضهَر العَجائِب یا مرتضی علی بسم حق، بسم محمد، بسم سلطان نجف سینهام آتش گرفت از داغ هجران نجف تشنهام من تشنهی خورشید تابان نجف گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف میدمد خورشید از چاک گریبان نجف مرتضی انداخت با یاری زهرا سفرهای بین صحرا، بین دریا، در ثریا سفرهای پهن شد در عرش، نزد حق تعالی سفرهای سفرهی مولاست گر پهن است هر جا سفرهای عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف تشنهایم و دست از کوزه کشیدن کار ماست صبح تا شب سختی روزه کشیدن کار ماست دور تا دور حرم زوزه کشیدن کار ماست میشود نوح نبی وقتی نگهبان نجف بی ولای مرتضی نیّت نکردم هیچ وقت جز برای مرتضی خدمت نکردم هیچ وقت در نجف احساس غم، غربت، نکردم هیچ وقت آرزوی دیدن جنت نکردم هیچ وقت من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف میشود ذکر قنوتش یا علی و فاطمه منتهای حاجتش تنها علی و فاطمه کار دارد در دو عالم با علی و فاطمه نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه هر کسی که رفت زیر دِین ایوان نجف در قنوتم، در میان ربنا اغفرلنا دیدهام افتاد بر انگشترم وقت دعا زیر لب با چشم تر خواندم همین یک بیت را به قنوت ما نمیآید عقیق هیچ جا میخرم انگشتر از ملک سلیمان نجف در دو عالم عبد دربار بتول و حیدریم سالیانی هست سربار بتول و حیدریم شاکر الطاف بسیار بتول و حیدریم ما سَر و جانی بدهکار بتول و حیدریم سَر به قربان مدینه جان به قربان نجف هستیِ الله در هست حسین است و علی خلقت عالم همه پست حسین است و علی هر دل آزادهای مست حسین است و علی رزق آب و نان ما دست حسین است و علی سال ها خوردیم آبِ کربلا، نانِ نجف از نفسهایم دوباره آه دارد میرسد وقت دیدار گدا و شاه دارد میرسد بوی عطر سیب ثارالله دارد میرسد نیمهی ماه رجب از راه دارد میرسد کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف **** تا هست عشق و رایحهی بیکرانیات ما را نوشتهاند اویس یمانیات تو صاحب تمام جهانی عجیب نیست موسی نموده وقت جوانی شبانیات تیغی زدی و آنهمه لشکر دو نیم شد جانم فدای سَر زدن امتحانیات میخواستی که ذوالفقار کمی گرمتر شود دید آسمان شروع شد میدان تکانیات تو تازه صد بودی و لشکر به جوش بود کارش نمیکشید به آتش فشانیات خیبر کجا و آنطرف کهکشان کجا در را بگیر با رجز پهلوانیات جمعند جبریل و خدا و پیمبرش تا حض برند موقع قلعه پرانیاش نشناخت جز خدا و پیمبر تو را کسی ره بسته است هِیمنهی لنترانیات عالم کجا و نفس پیمبر شناختن باید روند در پی قنبر شناختن کعبه نه، روی توست دلیل طوافها ایوان طلاست معبد این اعتکافها ما از شراب تاک ضریحت چشیدهایم مائیم و عمر و سرخوشی و این خلافها با انبیا مقایسهات هم نمیکنیم از عرش تا به فرش بود اختلافها تقصیرشان نبود به تو سجده کردهاند عمری نمودهاند از این اعترافها تا نطق میکند دو دم ذوالفقار تو لالَند، لالِ لال اهالیِ لافها وقتی که میرسی و زمینلرزه میشود راهی نمانده است به غیر از قلافها آرامتر بزن ملک الموت رسد گم کرده است رد تو را در مصافها با عَمرُوَد رسید تمامی کفر و شرک با عَمرُوَد پرید سر اختلافها دست خدا نوشت امیر همه علیست با مرتضیاست فاطمه با فاطمه علیست **** یا مزن چوب بر لب و دندان من یا بگو بیرون روند طفلان من