
بَر پا کنید خیمهی غم را شروع شد ماه گدایی من و چشمَم شروع شد شبهای ماتم است، سلامٌ علَی الحسین عالَم مُحرّم است سلامٌ علَی الحسین حسرت به خاک سرد مزاری نبُردهایم شُکرِ خدا که قبل مُحرّم نمُردهایم بَرگشتهایم و چشم به عفو تو داشتیم حُرّیم و چکمه بَر سرِ شانه گذاشتیم خاکم ولی، به زر بدلم کن، حسین جان مثل حبیبِ خود بغلم کن، حسین جان ندایی ز عرش معظّم رسیده عَلیٰ اهلِ عالَم مُحرّم رسیده ببین اوّلین گریهکن را دَمِ در ببین مادرش با قد خَم رسیده سیاهی تَنَم کرد و به هفت پشتَم ثوابش بخواهم نخواهم رسیده ***** (حُرّم و چکمه سرِ شانهام انداختهام مادرم را به عزایَم ننشانید فقط آمدم در بزنم، در نزنم میمیرم) ... (مادرت گفت بُنَیَّ، دل ما ریخت بههم) ... (تشنه کشتنِت با تیر و شمشیر و دِشنه کشتنِت زخمی کشتنِت دیدم تُو اوجِ بیرحمی کشتنِت زنده کشتنِت با قتل صبر و با خنده کشتنِت تنها کشتنِت روی خاک داغ صحرا کشتنِت مبهم کشتنِت زجر و خولی آقا با هم کشتنِت)