ببین عمّه! یکی داره به پهلوش نیزه میکوبه بذار کاری کنم عمّه بمونم دق کنم خوبه؟ ببین عمّه! یکی داره پاشو روو سینه میذاره میخوام کاری کنم زودتر پای نحسش رو برداره ببین اون پیرمردی که عصا و سنگ توو دستاشه گمونم قدّ یه ضربه میخواد اونم شریک باشه میرم پیش بابام اونجا خوبه احوال من عمّه پر از نامحرمه گودال نیا دنبال من عمّه