پایِ نفس سرکشم دادم زیان شرمنده‌ام

پایِ نفس سرکشم دادم زیان شرمنده‌ام

[ سیدرضا نریمانی ]
پایِ نفس سرکشم دادم زیان شرمنده‌ام
نامه‌ی من کرده اشکت را روان شرمنده‌ام

دست‌هایِ خالی‌ام گویای عمری هحسرت است
روسیاهم بیشتر از هر زمان شرمنده‌ام

ذره‌ای سختی دنیا کرد دادم را بلند
باز هم رسوا شدم در امتحان شرمنده‌ام

دست‌هایت ابر رحمت بود و من از روی جهل
روی کردم سوی دستِ این و آن شرمنده‌ام

شرمسار از فعل من در محضر خالق شدی
از رخ زهراییت صاحب زمان شرمنده‌ام

با شهیدان فاصله دارم زمین تا آسمان
وضع خوبی نیست وضعم بی گمان شرمنده‌ام

از ازل ریزه‌خورم، ریزه خور کرب و بلا
گر بَدم از صاحب این آستان شرمنده‌ام

جان فدای عمّه‌ی مظلومه‌ات یابن الحسن
با حسینش گفت بین ریسمان شرمنده‌ام

بعد تو ای سایه‌ی بالاسر زینب اگر
لحظه‌ای رفتم به زیر سایه‌بان شرمنده‌ام

من که عمری جز مَحارم هیچ‌کس دورم نبود

( عنان ناقه به دست تو بود عاقبت این شد
از این به بعد که دست عدوست وای من ای وای)

من که عمری جز مَحارم هیچ‌کس دورم نبود
پر شده اطرافم از نامَحرمان شرمنده‌ام

بدون آب بریدند حنجر او را
به قتله‌گاه کشاندند مادر او را

برای اینکه نماند چیزی از جسمش
به دست نعل سپردند پیکر او را

مگر که قحطی جا بود خولی نامرد
که بسته‌اید به خورجینتان سر او را

نظرات